دو و نیم ِ دیشب بود که تو نورای ریز ریز ِ هال رفتم سمت آشپزخونه و بقیه ی شربتی که آماده کرده بودم رو آروم روی باقلوا ها میریختم. تصویر لذت بخشی ساخته شد برام و دور شده بودم از واقعیت، تصور چنین اتفاقی تو خونه ای که خونه ی خودم باشه و کسی که اون سر تخت خوابه برام حس خوبی داشت.

 

صدات میاد اما خودت کجایی؟

خونه ,برام ,ی ,تو ,ای ,باشه ,ای که ,خونه ای ,تو خونه ,که خونه ,خونه ی
مشخصات
آخرین مطالب این وبلاگ
آخرین جستجو ها